سفارش تبلیغ
صبا ویژن

dar tanhayi

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سکوت

    نظر

سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم

تو گوش میکنی و با من همترانه میشوی

تو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو را

میبوسم گونه ی مهربان تو را

نمیخواهم این لحظه بگذرد ای خدا

کاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیا


 


 


دلم شکست ؟!

    نظر
دلم شکست ؟!
عیبی ندارد شکستنی ست دیگر لعنتی ، می شکند
اصلا فدای سرت
قضا و بلا بود از سرت دور شد ......
اشکم بی امان می ریزد
مهم نیست
آب روشنی ست
خانه ات تا ابد روشن...

نگهبان پیر

    نظر

از او پرسید : آیا سردت نیست؟

نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:

ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم، اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد!

 


اما دوستت دارم

    نظر

تلخ تربن حرف: دوستت دارم اما...

شیرین تربن حرف: ...اما دوستت دارم

به همین راحتی جابه جایی کلمات زندگی ها را دگرگون میکند



پ.ن:  واقعا تلخه شنیدنش، زجرش قابل تحمل نیست


مترسک...

    نظر
مترسک...
تاریخ : یکشنبه 6 اسفند 1391 | 04:46 ب.ظ | نویسنده : hami
چــــوبی به آستینمـــ کرد روزگـــــار

که معنای سکوتــــــ تلخ مترسکــــــــ را،

الــــان میفهـــم!!!!